روزگار من

این وبلاگ یک وبلاگ شخصی بوده و موضوعات مختلفی را شامل می شود

روزگار من

این وبلاگ یک وبلاگ شخصی بوده و موضوعات مختلفی را شامل می شود

هنر طراحی چهره باحروف و کلمات

هنر طراحی چهره باحروف و کلماتhttp://www.redlink1.com/mydocs/group/115/14.jpg

ادامه مطلب ...

ابتکارهای جالب در خیابان‌

جمعه 5 آبان 1391 ، ساعت 09:25 - کد: 50669
تصاویری مشاهده می‌کنید، از جالب‌ترین خیابان‌های جهان، امیدواریم دیدن این تصاویر لبخند را بر لبان شما بنشاند.

ادامه مطلب ...

شفاف ترین رودخانه جهان

شفاف ترین رودخانه جهان


به گزارش سه نسل ، «ویرزاسکا» در سوئیس را باید یکی از زلال‌ترین و شفاف‌ترین رودهای جهان به شمار آورد، آب این رودخانه چنان زلال است که به راحتی می‌توان کف آن را دید و همین ویژگی آن موجب شده تا سالیانه هزاران گردشگر را به شفاف ترین رودخانهخود جذب کند.

ادامه مطلب ...

پدر و دختر بامزه در اینترنت

پدر و دختر بامزه در اینترنت


تصاویر شیرین‌کاری‌های یک پدر و دختر آن‌ها را به اینترنت کشانده و باعث شده تا برای خود طرفداران میلیونی پیدا کنند.

به گزارش سه نسل، وقتی «دیو انگلدو» عکس بامزه‌ای از بغل گرفتن دخترش و ریختن شیر او در لیوان قهوه خود  در اینترنت منتشر کرد،‌ هیچ وقت تصور نمی‌کرد که این عکس میلیون‌ها بازدید کننده پیدا کند که در شبکه های اجتماعی آن را به هزاران بار به اشتراک بگذارند و در باره اش نظر دهند.

این اتفاق باعث شد تا او به فکر گرفتن تعداد دیگری از این عکس‌ها باشد و آن‌ها را با اسم «بهترین بابای دنیا» منتشر کند، این مجموعه عکس طرفداران بسیاری پیدا کرده و هزاران نفر آن را در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته اند.

ادامه مطلب ...

پاییز

گر درختی از خزان بی برگ شد/ یا کرخت از صورت سرمای سخت/ هست امیدی که ابر فرودین/ برگها رویاندش از فر بخت/ بر درپاییزخت زنده بی برگی چه غم؟/ وای بر احوال برگ بی درخت! ادامه مطلب ...

زیبایی های ایران به روایت تصویر

زیبایی های ایران به روایت تصویر

ادامه مطلب ...

پارک صخره‌ ای چانگ ژیاژیه



پارک ملی ستون‌های صخره‌ای "چانگ ژیاژیه" در چین یکی از زیباترین پارک‌های ملی جهان است، طبیعت بکر و دست نخورده این پارک هر گردشگری را به میلیون‌ها سال پیش می‌برد.

به گزارش سه نسل، پارک ملی ستون‌های صخره‌ای «چانگ ژیاژیه» در شمال استان «هونان» در مرکز چین قرار دارد و تصاویری که مشاهده می‌کنید، بخشی از 243 ستون صخره‌ای بسیار بلند این پارک است که ارتفاع تا هزار متر می‌رسد. 

ادامه مطلب ...

حشرات ساعتی

حشرات ساعتی


نه کسی را می‌گزند و نه پرواز می‌کنند، ‌تنها قسمتی از زمان که حالا متوقف شده را باخود حمل می‌کنند. یک جواهر ساز آمریکایی از باقیمانده ساعت‌های از کار افتاده حشراتی مکانیکی ساخته که در زیر می‌بینید، او هدف این کار را نشان دادن زیبایی مکانیکی که در زیر شیشه و پوشش فلزی ساعت پنهان شده بیان کرده است.

ادامه مطلب ...

عکس / غذای دانشگاه‌های مختلف دنیا

عکس / غذای دانشگاه‌های مختلف دنیا


بدون شرح ...

ادامه مطلب ...

فروشگاه شوهر در پاریس

فروشگاه شوهر در پاریس


جدیداً فروشگاه بزرگی در پاریس، توسط یک سایت دوست یابی افتتاح شده که ویژه زنان مجرد است. با گشایش این مغازه دیگر زنان مجرد نیاز به دوست‌شدن با مردان در خیابان‌ها یا محل‌های دیگری ندارند، بلکه مردانی در ویترین‌های این فروشگاه وجود دارند که می‌توانند آنها را پسندیده و بخرند! مردانی که می‌خواهند در این فروشگاه به فروش برسند باید در سایت این فروشگاه نام بنویسند و به عضویت فروشگاه درآیند. در این فروشگاه مشخصات و بهای هزاران عضو این فروشگاه در اختیار دختران مجرد قرار داده می‌شود.


http://didan.ir/wp-content/uploads/2012/Seyfi/91-08-23/forushgah%20shohar%20dar%20paris/05.jpg

ادامه مطلب ...

اصالتم

هخامنشیان

هخامنشیان (۳۳۰-۵۵۰ قبل از میلاد) نام دودمانی پادشاهی در ایران باستان است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به "هخامنش"می‌رساندند که رییس طایفه‌" پاسارگاد" از طایفه‌های پارسیان بوده‌است. هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر آستیاگ آخرین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی می‌دانند.

به قدرت رسیدن پارسی‌ها و سلسله هخامنشی یکی از وقایع مهم تاریخ قدیم است. آنها دولتی تشکیل دادند که دنیای قدیم را به استثنای دو سوم یونان تحت تسلط خود در آوردند. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان می‌دانند.

پارس ها به شش طایفه شهری و ده نشین و چهار طایفه چادرنشین تقسیم شده بودند.

 شش طایفه اول عبارت‌اند از:

 پاسارگادیان، مارافی ها، ماسپی ها، پانتیاله ها، دروسیه ها و گرمانی ها.

 چهار طایفه دومی عبارت‌اند از: داینها، مردها، دروپیک‌ها و ساگارتی ها.

از این طوایف سه طایفه اول بر طوایف دیگر، برتری داشته‌اند و دیگران تابع آنها بوده‌اند.

هرودوت در این مورد می نویسد:

"وقتی کوروش برای نخستین بار افرادی را برای جنگ با مادها گرد می آورد ، فقط سه طایفه از ده طایفه پارسی آمدند.

این سه طایفه عبارت بودند از:

«مارافیان»،«ماسپیان» و _اصیل زاده تر از همه_«پاسارگادیان» که هخامنشیان از این طایفه بودند. سه طایفه دیگر

 وابسته به این طوایف بودند.

«گرمانی»ها،«پانتیاله»ها و «دروسیه ها». این طوایف شهری و یکجانشین بودند.

«گرمانی» آشکارا همان«کارمانی» است _که نام شهر و استان «کرمان» از نام آنها گرفته شده_از نظر هرودوت ایالت پارس به سمت مشرق بسیار پهناورتر از استان فارس کنونی بوده است.کارمانیا بعدها خود یک ساتراپی شد و دیگر جزئی از پارس نبود؛ اما وضع این منطقه در اوایل دوره هخامنشی روشن نیست.

چهار طایفه آنها زندگی شبانی داشتند.

اینان عبارت بودند از:

«دائه»ها ، «مارد»ها،«دروپیکی»ها و «ساگارتی»ها."

طایفه مارد به عنوان مردمانی تاراجگر و راهزن شهرت بدی داشتند و یکی از مورخین «اسکندر» آنها را غارنشینان ژولیده موی توصیف می کند که در کوههای مرز غربی ایالت پارس زندگی می کردند.

طایفه ساگارتی بزرگتر و ثروتمندتر بود.

هرودوت می گوید:

"ساگارتی ها که به پارسی سخن می گویند در سال 481 قبل از میلاد هشت هزار سوار کمند انداز در اختیار «خشایارشا» قرار دادند و جزء ساتراپی چهاردهم در جنوب ایران برای پرداخت خراج بودند ."

«فون گال»،معتقد است که سه نوع متمایز پارسی را می توان در ردیف نگهبانان نقش برجسته تخت جمشید تشخیص داد و آنان را به سه طایفه ای که هرودوت می گوید مربوط دانسته است.استدلال او بر مبنای نوع کلاه و آرایش گیسو و تجهیزات هر یک از آنهاست و از نظر او آنهایی که بیشتر به ایلامی ها شبیه هستند باید «ماسپی»ها باشند و آنهایی که به شاه نزدیکترند «پاسارگادی»ها.

آن چنانکه از متون استفاده می شود هخامنشی بودن بسیار مهم شمرده می شده ؛ داریوش بزرگ نیز خود را پارسی و آریایی از تبار هخامنش می نامد اما نام طایفه خود را یادآور نشده.

چنانکه هرودوت از دو فرمانده در جنگ لیبی نام می برد که یکی از طایفه «ماساگارتی» و دیگری از طایفه«مارافی» بوده اند.

پارس‌ها هم‌زمان با مادها به نواحی غربی ایران سرازیر شدند و اطراف دریاچه ارومیه و کرمانشاه ساکن شدند. برای نخستین بار درسالنامه‌های آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۴قبل از میلاد نام کشور "پارسوآ" در جنوب و جنوب غربی دریاچه ارومیه برده شده‌است. بعضی از محققین معتقدند که مردم پارسوا همان پارسی‌ها بوده‌اند.

طوایف پارسی پیش از این که از میان دره‌های رشته کوههای زاگرس به طرف جنوب و جنوب شرقی ایران بروند، در ناحیه پارسوآ توقف نمودند و در حدود سال ۷۰۰ پیش از میلاد در ناحیه پارسوماش، روی دامنه‌های کوه‌های بختیاری در جنوب شرقی شوش در ناحیه‌ای که جزو کشور ایلام بود، مستقر شدند. بعدها با ضعف دولت ایلام، نفوذ طوایف پارس به خوزستان‌ و نواحی مرکزی فلات ایران‌ گسترش یافت و رو به جنوب رفته‌اند.

طبق نوشته‌های هرودوت، هخامنشیان از طایفه پاسارگادیان بوده‌اند که در پارس اقامت داشته‌اند و سر سلسله آنها هخامنش بوده‌است. پس از انقراض دولت ایلام به دست آشور بنی پال، چون مملکت ایلام ناتوان شده بود پارسی‌ها از اختلافات آشوری‌ها و مادی‌ها استفاده کرده و  انشان را تصرف کردند.

پس از مرگ چیش پش، کشورش میان دو پسرش «آریارامنه» پادشاه کشور پارس و «کوروش» که بعداً عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، تقسیم گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج ترقی بود و هووخشتره در آن حکومت می‌کرد، دو کشور کوچک جدید، ناچار زیر اطاعت ماد بودند. کمبوجیه فرزند کوروش بزرگ، این دو کشور  را تحت حکومت واحدی در آورد و پایتخت خود را از انزان(انشان) به پاسارگاد منتقل کرد.

 

شاخه‌های اصلی پارسیان اینها بودند:

پاسارگادی، مارافی، کرمانی، (((ماسپی)))، پانتیالی، دِروسی، دایی، مَردی، دروپیکی و ساگارتی.

کرمان در زمان هخامنشیان بخشی از شَهرب (ساتراپی) فارس به شمار می‌رفت. از شهرهای کهن این سامان سیرجان (شیرگان باستان)، بردسیر (به اردشیر باستان)، گُواشیر (کرمان امروزی)، فهرج (پهره باستان) و ارگ بم، نرماشیر، راین و جیرفت است.

 

 

 

baby

تصاویر یک دختر مدل آمریکایی


بدون شرح ...تصاویر یک دختر مدل آمریکایی

ادامه مطلب ...

باربی

نسخه ای زنده از عروسک باربی

 

ادامه مطلب ...

شعری زیبا ازکیومرث مرادی

اولین نوک مدادم با لبِ میزم شکست

در نخستین روز درس و مهرِ پاییزم شکست

 

داشتم مشق شبم را می نوشتم هم شکست

با دو دندان تراشم خورد شد کم کم شکست

 

از مداد قد بلندم پاک کن ماند و شبم

آمدم از اول چشمم نوشتم تا لبم

 

اولین نقاشی ام یک خانه ی زیبا نبود

در کنارش باغ سیب و ساحل و دریا نبود

 

اولین نقاشی ام یک کودک آواره بود

کودک آواره تصویر منِ بی چاره بود

 

کودک آواره من بودم، منِ در حادثه

دانش آموزِ کلاس دوم بی مدرسه

 

آرزومندِ دویدن در خیابان نشاط

دانش آموز دبستان های بی سقف و حیاط

 

بچه ی در حسرت شهر و خیابان؛غربتی

قهرمان کوچک دو در بیابان؛ پاپتی

 

کیف من جای مدادِشمعی و این ها نداشت

دفتر نقاشی من چشمه و دریا نداشت

 

بچه ها، همسایه های روشنایی می شدند

بچه های شهرکِ «صدر» و «رجایی» می شدند

 

با ادب بودند و روشن، مثل شعر و ماهِ شب

بچه های مهربان و خوب ِ فرهنگ و ادب

 

دوستانم با کبوتر هم کلاسی می شدند

قهرمان داستان های حماسی می شدند

**

آه حالا بعضی از آن مهربانان نیستند

هم کلاسی های دوران دبستان نیستند

 

بعضی از آن همکلاسی های خوبم غایب اند

در کنارم زیرچترم زیر باران نیستند

 

بچه های کوچکِ کوه و بیابان رفته اند

آرزومندانِ دیروزِ خیابان نیستند

 

دانش آموزان دیروز کلاس و مدرسه

آن پرستوهای شهر آبدانان نیستند

 

من عبور میگ ها را می شمردم،او شهید

این ریاضی ها که مال کودکستان نیستند

 

زنگ زخم و درس سخت خون و آتش داشتیم

تیر و ترکش امتحانات دبستان نیستند

 

یک طرف بی توپ بازی یک طرف از توپ،ترس

این جراحت ها برای کودک آسان نیستند

 

آخر این قصه را از حاضران نه، غایبان

باید از آنها شنید اما شهیدان نیستند.

........................................................................................................................................

*آبدانان شهری که بعد از آوارگی به آنجا مهاجرت کردیم

*شهرک صدر و رجایی اردوگاه مهاجرین در آبدانان بود

باران

زیر باران آدم تَرَم؛

خاک تنم، بوی دست های گِلی خدا را می گیرد ...


 

شانه بالا زدن

خدا شونه هامونو واسه این که کوله بار غم هامونو بذاریم روش نیافریده؛

آفریده تا بعضی وقتا بندازیمشون بالا و بگیم بیخیال ...!


کودک درون...........

شیطنت را فراموش نکنید؛

حتی اگر فیلسوف ترین فرد در روزگارتان هستید؛

کودک درونتان، گاهی دلش می گیرد ...!


زنگ آخر زندگی کیه؟


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
خدا می داند، ولی ...

آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد
و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت

آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود!

... و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود

سوالی که بیش از یکبار نمی توان به آن پاسخ داد

خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد، روی تخته سیاه قیامت
اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند

خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح
آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم

خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم

و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم

و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست

چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است

چاپلین

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


To fall in love

عاشق شدن

To laugh until it hurts your stomach

آنقدر بخندی که دلت درد بگیره

To find mails by the thousands when you return from a vacation

بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری

To go for a vacation to some pretty place

برای مسافرت به یک جای خوشگل بری

To listen to your favorite song in the radio

به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی

To go to bed and to listen while it rains outside

به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی

To leave the Shower and find that the towel is warm

از حموم که اومدی بیرون ببینی حوله ات گرمه

To clear your last exam

آخرین امتحانت رو پاس کنی

بدون دلیل بخندی

To accidentally hear somebody say something good about you

بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف می‌کنه

To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours

از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم می‌تونی بخوابی

To hear a song that makes you remember a special person

آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما میاره

"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"

زندگی یک مشکل نیست که باید حلش کرد بلکه یک هدیه است که باید ازش لذت برد"

وقتی زندگی 100 دلیل برای گریه کردن
به تو نشون میده
تو 1000 دلیل برای خندیدن

به اون نشون بده ...

"چارلی‌ چاپلین"

پنجره....


 

من به هنگام شکوفایی گلها در دشت

باز بر خواهم گشت

تو به من می خندی....

من صدا میزنم آی.........

بازکن پنجره را 

پنجره را می بندی...........

آسمان خراش..........

ن من سال ها بعد از تو آمده بودم

ولی حالا برای تو می نویسم

باید بگویم

ما دشمنان هم بوده ایم

دشمنان تو

و دریا

فقط توهمی است

که اسمش را شنیده ایم

آسمان خراش ها

انگشت اشاره است به آسمان

و آسمان تو را هم دیگر نمی بیند

من سال ها بعد از تو آمده ام

ولی سال ها بعد باید به تو بنویسم

که ای درخت!

جای تو چه چیزی خواهیم کاشت...

معرفی رشته مهندسی نرم افزار

یک معرفی اجمالی از رشته ی نرم افزار

ادامه مطلب ...

بدجنس

کدامیک از ما بدجنس تریم؟

من؟

که آرزوی کشیدن موهایت یکدم رهایم نمی کند؟

یا تو؟

که همیشه هوس کندن گوش هایم آزارت می دهد؟

بدجنس!!

کدامیک بچه تریم؟

من؟

که کودکانه بهانه چشمهایت را می گیرم؟

یا تو؟

که بچه گانه شعرم را خط خطی می کنی؟

کدامیک عاشق تریم؟

من؟

که ذره ذره وجودم چون شمع در حسرت نگاهت آب می شود؟

یا تو؟

که شعله نگاهت هردم شعله ور نگشته خاکسترم می کند؟

کدامیک بازیگوش تریم؟

من؟

که دلم بازیچه بازی موهایت در نسیم هر لحظه به

شوق بوییدن زلفت می تپد؟

یا تو؟

که با هر کرشمه ات بیچاره دلم را به بازی گرفته ای؟

 

… ها؟! …کدامیک؟

بی معرفت...............

همیشه که باشی


از تو خسته می شوند....


مردمانی که اگر نباشی میگویند بی معرفتی..........

خوب باش...........

آپلود عکس رایگان


من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم

که چه می کنی؟

کجایی؟

در چه حالی؟

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم:

تنهاییت برای من

غصه هایت برای من

همه ی بغض ها و اشک هایت برای من

تو فقط بخند

آنقدر بلند که من هم بشنوم

صدای خنده هایت را

صدای همیشه خوب بودنت را.....!


ادامه مطلب ...

فلسفه؟

یه استاد فلسفه سر کلاس به دانشجوهاش میگه امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ,بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی کلاس و میگه:
با توجه به مطالبی که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنید که این صندلی وجود نداره؟!
همه ی دانشجوها متعجب شروع کردن به نوشتن روی برگه…
چند لحظه بعد یکی از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد…
روزی که نمره ها اعلام شده بود، بالاترین نمره روی همون دانشجو گرفته بود !
اون فقط رو برگه اش یه جمله نوشته بود:
.
.
.
کدوم صندلی ؟

هیچ کس این جا گم نمی شود

!

دنیا کوچک تر از آن است..

که گم شده ای را در آن یافته باشی..

هیچ کس این جا گم نمی شود!

 

آدمک ها به همان خونسری که آمده اند،

چمدانشان را می بندند و

                   ناپدید می شوند..

 

                      یکی در مه!

                      یکی در غبار!

                      یکی در باران!

                      یکی در باد!

                      وبی رحم ترینشان در برف!

 

                      آنچه بر جا می ماند..

                                        رد پایی است،

                                        و خاطره ای که هر ازگاه

                                        پس می زند مثل نسیم، پرده ی اتاقت را..!!

تو را دوست ندارم

تو را دوست ندارم........... 

اما هنگامی که نیستی ازهرصدایی بیزارم حتی اگر صدای آنانی باشدکه دوستشان دارم‌‌‌‌ زیرا صدای آنان طنین آهنگین صدایت را در گوشم میشکند............ 

تورادوست ندارم اماهنگامی که نیستی غمگینم و به آسمان آبی بالای سرت و اخترانی که تورامیبینند رشک میبرم......... 

تو را دوست ندارم  اما نمیدانم چرا آنچه میکنی درنظرم بی همتا جلوه میکند و بارها در تنهایی از خود برسیده ام چرا آنهایی که دوستشان دارم بیشتر شبیه تونیستند...... 

تو را دوست ندارم اما چشمانت گویاست با آن عمیق درخشان......... 

تورادوست ندارم...نه دوستت ندارم..........

آغاز

با سلام خدمت دوستان عزیز وبلاگی که میبینید به تازگی ایجاد شده امید است با قرار دادن مطالب باب میل دوستان بتوانم رضایت شما را جلب کنم با نظراتون میتونید کمک خوبی برای بهتر و پربارتر شدن این وبلاگ باشید